اشعار مهدوی
13 آذر 1395 توسط زينب عساكره
تمام راه ظهور تو با گنه بستم دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم كسي به فكر شما نيست راست مي گويم دعا براي تو بازيست راست مي گويم اگرچه شهر براي شما چراغان است براي كشتن تو نيزه هم فراوان است من از سرودن شعر ظهور مي ترسم دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم من از سياهي شب هاي تار مي گويم من از خزان شدن اين بهار مي گويم درون سينه ما عشق يخ زده آقا ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست ب براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست