فداکاری
03 آذر 1395 توسط زينب عساكره
پس از عملیات در جبهه جنگ …. پرستار به صورت رنگ پریده و لبهای ترک خورده و پاهای زخمیش نگاه کرد و گفت: برادر اجازه بدید داروی بیهوشی تزیق کنم. اینطوری کمتر درد میکشید. با ناله گفت: نه خواهر! بیهوشم نکن! داروتو نگه دار برای اونهایی که زخم عمیق تری دارند..